نویسنده‌: حامد بهرامی

این عنوان را تا به حال نشنیده‌اید. اما حتما برعکس آن را بارها دیده و شنیده‌اید که آقا یا خانم ..... انتصاب به جا و شایسته‌ی شما را به عنوان ... تبریک می‌گوییم.
هرگاه این متن را که روی بیلبوردها و یا پارچه نوشته‌ها می‌بینم، نیشخندی، یا لبخندی روی لب‌هایم می‌نشیند و می‌گویم اکنون با این آب و تاب از او نام می‌برند اما مدت زیادی طول نمی‌کشد (خوب ما که در ایرانیم) بی‌سروصدا کنارش می‌گذارند و عزل می‌گردد و کس دیگری به جای او می‌نشیند؛ برای این یکی دوباره هیاهو به راه می‌افتد و تبریک و شادباش می‌گویند اما کسی نیست بگوید پس عزل آن یکی ... .
تازه دوباره به اسطوره و بازی قدیمی میر نوروزی در میان ملت بزرگوار خودمان می‌افتم که فردی را برای یک روز در اول بهار امیر می‌گرداندند و دستورات و خواسته‌هایش را اجرا می‌نمودند و همزمان امیر پارسال را با روی سیاه شده و با کلی هو کشیدن فراری می‌دادند و دوباره سال بعد این امیر یک روزه‌ی فعلی را، سباه روی نموده و با تحقیر فراریش می‌دهند و سال بعد و سال بعد و سال بعد و... .
افراد زیرک و عاقل و با تجربه هیچ گاه قبول نمی‌کنند امیر نوروزی شوند تا مبادا برای شادی یک روز، تحقیر سال آینده را به جان بخرند. پس به خود حق می‌دهم لبخندی بزنم و از کنار این پارچه نوشته‌ها رد شوم.
راستی امر دیگری را نیز نباید فراموش کنم که بسیاری اوقات، خود همین منصوبین پولی پرداخت می‌کنند و پارچه نوشته‌ای را بزرگ بزرگ سفارش می‌دهند و بعد به نام جمعی از اهالی شهر، جمعی از فرهنگیان و یا تعدادی از دوستان و آشنایان و یا جمعی از کارمندان فلان اداره مزین می‌نمایند که البته به دلیل جمعیت بسیار کسی نمی‌تواند جستجو کند که ببیند این جمع چه کسانی بوده‌اند که این مقدار خوش به حالشان شده است و فقط می‌توانی بگویی آخیش طفلکی خودش واسه‌ی دل خودش نوشته. چقد خودشو قبول داره؟! تازه گاهی شلوغترش می‌کنند و کلی پارچه نوشته از این سر تا اون سر شهر آویزان می‌کنند و بعد هم به نام همان آشنایان ناآشنا، در روزنامه‌ها و نشریات تبریک عرض می‌نمایند و خودشان از پشت صحنه بیرون آمده و بادی به غبغب انداخته و می‌گویند ما راضی نبودیم اما زیاد اصرار کردند و قصه می‌سرایند و جالبش این‌جاست بعد از مدتی تکرار این دروغ، خودشان نیز باور می‌کنند و از این همه تبریک و شادباش مسرور می‌شوند و به دوستان و همکارانشان فخر می‌فروشند و فراموش کرده‌اند که ای ناقلا این که خودت بودی... البته جلو آینه نیز چنین چیزی را هرگز تکرار نمی‌کنند چرا که باورشان شده است.... .
مدتی با خیال‌های شیرین سرگرم و مفتونند که روزگار همه چیز را عادی می‌سازد و مشکلات سر برمی‌آورد و یک دفعه متوجه می‌شوند که براستی از این منصب گریزانند؛ چرا که از انجام امور ناتوانند و در تخصص و قواره‌ی آن‌ها نبوده و نیست. شروع می‌کنند به گله گذاری و کم کاری و داد مراجعین را درآوردن و همه را رنجاندن و ... .
کم کم یاد می‌گیرد کلک بزند و راه‌های غیر قانونی را بپیماید و برای هر کدام کلی توجیه بیاورند: آره حقوقمان کم است و فلانی در فلان اداره یا شرکت، نصف من کار نمی‌کند و دو برابر من حقوق می‌گیرد و تازه زیر میزی و خشکه و .... می‌گیرد و وضعش مناسبه. ما چی؟ درب و داغونیم و شرکت بهمون ظلم می‌کنه و ... پس حق خودم رو می‌گیرم و فراموش می‌کند که از روز اول قرار داد دارند و از حقوق و مزایای خود خبر داشته و چشم و گوش بسته که نیامده و تازه کلی پارتی جور کرده تا به این‌جا رسیده و دست آخر هم با هزار کلک برای خود پارچه نوشته نصب کرده و .... .
عاقبت بار کج به منزل نمی‌رسد و پس از مدت‌ها رشوه گرفتن و پول شویی و اختلاس و زمین خواری و ضعف‌های اخلاقی و ... گیر می‌افتد و برکنار می‌شود در زیر سایه‌ها می‌خزد و کس دیگری به جایش می‌نشیند و جمعی (خود تازه منصوب شده) از اهالی شهر و روستا و اداره و شرکت فلان تبریک می‌گویند و کسی نمی‌پرسد پس همان فرد مناسب شایسته‌ی قبلی کجا رفته؟ چرا پیداش نیست؟ چرا منصبش تنزل کرده یا برکنار شده؟ و هیچی. باز هم میر نورزی جدید انتخاب شده تا سال یا چند سال بعد و حتی گاه به یک سال نرسیده دوران اقتدارش پایان می‌پذیرد.
نمی‌دانم چرا این گونه؟ اما هر بار که این پارچه‌های عریض و طویل را می‌بینم لبخندی بر لبانم سبز می‌گردد. راستی شاد کردن و خنداندن خلق الله کلی ثواب دارد. بر پدر و مادرشان رحمت.

هرچند نمی‌خواستم بنویسم اما می‌دانستم که جمعی از خوانندگان می‌گویند اما همیشه اینگونه نیست و بعضی‌ها به خاطر شایستگی و تخصص و توانایی و حتی پاکی واقعیشان برکنار می‌شوند و من هم می‌گویم آری این چنین است برادر.


*hbahramy@gmail.com